فیلم که تموم شد تماشاگرا به سختی از صندلی ها بلند شدند. آروم آروم که خارج می شدیم متوجه چکه قطره ای رو کف سالن سینما شدم. دقت که کردم صدای حق حق فروخفته ای از خانمی که جلوتر می رفت رو شنیدم. البته این قطره اشک برای فایزه بود، و مثل اشک فائزه، که اون روز صدای اون رو کسی نشنید، و مثل اشکهای تاسوکی و مثل قطره اشکهایی که امروز دنیای ما صدای اونها رو نمی شنوه. اما شبی که ماه کامل شد نه تنها صدای اون قطره های اشک رو بلندکرد که چهره فائزه ها رو هم روشن کرد.