داستان بابا گوریو از یک پانسیون در منطقهای فقیر نشین در پاریس و ساکنین آن آغاز میشود .
و در ابتدا بالزاک شرح حالی از مالک پانسیون و افرادی که در آنجا ساکن هستند میدهد . هر کدام از این ساکنین و مالک پانسیون نماینده طبقه و یا قشری از مردم و اجتماع آن روز فرانسه را شامل میشوند . مردان و زنانی از اقشار بورژوای ورشکسته و دانشجوی شهرستانی و دختر جوانی که در فقر و تحت سرپرستی به سر میبرد ولی پدر او ثروتمند مشهوری است و نهایتاً حتی مجرم فراری در این پانسیون حضور دارند . اما همانطور که از اسم کتاب پیداست داستان اصلی در مورد شخصیت با باگوریو این بورژوای ورشکسته میباشد و در واقع علاوه بر او ، داستانی به موازی در مورد شخصیت دانشجوی شهرستانی به نام اوژن راستینیاک در این کتاب قرار داده شده است دانشجویی جوان که از روستا به پاریس آمده است و میخواهد به سرعت رشد کند و به موفقیت و ثروت همچنین لذت زندگی اشرافی به سبک پاریسیها را بچشد . این دانشجو با گذر از مکرها فریبهای آدمیان و حوادث متفاوتی که در آن شهر بزرگ برایش پیش آمد به انسانی آگاه و پخته تبدیل شد .
و اما شخصیت بابا گوریو آنطور که در سن پیری تعریف شد آدمی بود عاشق عجیب و غریب و افسارگسیخته و افلاطونی به دخترانش به طوری که این عشق با نگاه واقعگرایانه تطابقی نداشت و حتی موجب آزار مخاطب قرار میگرفت .
در مقابل این شخص ، دخترها و دامادهایی قرار گرفته بودند که هیچ عشق و محبتی را برای بابا گوریو نه تنها ابراز نمیداشتنند بلکه تمام رفتار و اعمال آنها یک اذیت و آزار دائمی برای او بودند
به طوری که حتی برای لحظات پایانی زندگی او حاضر نشدند و حسرت دیدار آخر را هم برای او باقی گذاشتند .