درخونگاه، یا در خون گاه، روایتی است از خون. خونی که در جنگ ریخته میشود و خونی که در غربت ریخته شده است برای راحت زیستن در وطم. در خونگاه، گره ای اصلی دارد. گره ای که با خون باز میشود. خانواده فکر می کنند که دیگر خون در رگ های رضا جریان ندارد و ایستاده است. و پول هایی است که به هوای سود کردن، خرج میشود و حالا که رضا میثاق خونش در جریان است، آمده است سراغ پول ها تا به جریان بیاندازد، ماهی ها را در خاک وطن و بشود چرخاننده سفره ی آدم هایی دیگر.